حس خوب

بخند ، بذار همه بفهمند قوی تر از دیروزی

حس خوب

بخند ، بذار همه بفهمند قوی تر از دیروزی

ز دست محبوب

خواننده:

شجریان
شاعر: غلامرضا خان‌رئیس
آهنگساز: غلامرضا خان‌رئیس
دستگاه: دستگاه ماهور

زدست محبوب ، ندانم چون‌کنم
زدست محبوب ، ندانم چون‌کنم
وزهجر رویش ، دیده جیحون‌کنم
وزهجر رویش ، دیده جیحون‌کنم
زدست محبوب ، ندانم چون‌کنم
زدست محبوب ، ندانم چون‌کنم
وزهجر رویش ، دیده جیحون‌کنم
وزهجر رویش ، دیده جیحون‌کنم
....................
یارم چو شمع محفل است      دیدن رویش مشکل است
سرو مرا ، پا درگِل است      {برخطّ و خالش مایل است}(2)
یار من ، دلدار من      کمتر تو جفا کن
یادی ، آخرتو ز ما کن
یادی ، آخرتو ز ما کن
....................
رفتم برِ آن ماهِرو      با او نشستم روبرو      گفتم سخن‌ها مو به مو
یار من ، دلدار من      کمتر تو جفا کن
یادی ، آخرتو ز ما کن
یادی ، آخرتو ز ما کن
....................
زدست محبوب ، ندانم چون‌کنم
زدست محبوب ، ندانم چون‌کنم
وزهجر رویش ، دیده جیحون‌کنم
وزهجر رویش ، دیده جیحون‌کنم
....................
یارم چو شمع محفل است      دیدن رویش مشکل است
سرو مرا ، پا درگِل است      {برخطّ و خالش مایل است}(2)
یار من ، دلدار من      کمتر تو جفا کن
یادی ، آخرتو ز ما کن
یادی ، آخرتو ز ما کن

صفحات کتاب زندگی ات را ورق بزن

جمعه هست و اواخر فروردین ماه به سر میبریم ... فردا امتحان تجارت الکترونیک دارم و همزمان مشغول آماده کردن سفارش نقاشی مشتری هم هستم ، باید تا دوشنبه حاضر و آماده باشه ... سبک امپرسیونیسم و این طرح واقعا سخته ولی خب تابلوش ابعاد کوچیکی داره ... 50*60 هست و زود تر آماده میشه ... ساعت 11 هم برنامه ی طبیعت گردی داریم با یکسری از فامیل و دوستان مشترکمون ... و من باید کتاب به دست برم ... :))) خدا خودت کمک کن این ترم و ترم بعدیش رو با موفقیت پشت سر بذارم تا بتونم به اون چیزی که همیشه برای خودم توی آیندم میدیدم و دوست دارم مسیر زندگیم رو به اون سمت باشه برسم ... چهارشنبه گودبای پارتی ب بود دوست عزیز 71 ساله ی استرالیایی  من که بالاخره امسال همدیگه رو دیدیم بعد از 5-6 سال دوستی ... خیلی خوب و زیباست که آدم توی مناطق مختلف دوست و رفیق داشته باشه ... من تشنه ی آشنایی با آدمای مختلف توی نقاط مختلف و فرهنگ های مختلف و نگاه های مختلف هستم ... چهارشنبه دو تا مهمون اسپانیایی دیگه هم اومده بودن ... دو تا استاد دانشگاه از مالاگا ... چند ماهی بود اسپانیا هم اضافه شده بود به گزینه های مهاجرتم اونم به خاطر هنر فوق العاده ای که من توی شهر بارسلونا دیدم و حس کردم باید کشور رنگی رنگی ای باشه ... جایی که حس زندگی میده ... اون شب که گفتم قصد دارم برای دکترا از ایران خارج بشم گفتن که اسپانیا هم گزینه ی خوبیه و اکثرا بورسیه گرفتنش به این شکل هست که باید دانشگاهت با اون دانشگاه کانکت باشن  و از این طریق بتونی بورسیه بگیری و اتفاقا اینا اومده بودن که با دانشگاه اصفهان همچین پروژه ای رو انجام بدن و گفت در صورتی که ارشد رو از دانشگاه اصفهان بگیری و در کنارش زبان اسپانیایی بخونی دیگه راحته مابقیش ... گفتم ویزا گرفتن و اومدنش سخته که گفت نه اومدنش هم باید بری ترکیه و از ترکیه راحت میتونی بیای اسپانیا ...

زبان اسپانیایی هم با اپ  roseta stone یکمی تمرین کردم که ببینم چجوریه ... به نظرم زیاد سخت نیومد ... درسته کلمات با انگلیسی خیلی متفاوته ولی یه سری شباهتهای کمی هم داره ... مثلا آشپزی کردن که توی انگلیسی میشه cook توی اسپانیایی میشهcocina  ... یا مثلا وقتی میخوان برای جمع فعلشون رو بگن یه n به آخرش اضافه میشه ... مثلا مطالعه کردن برای مفرد میشه lee برای جمع میشه leen...یه چیز جالبش هم اینه که یه کلمشون مثل فارسیه و اونم بله هست ... اونا هم برای تایید کردن یا جواب مثبت دادن میگن بله ...اینو ماریا گفت ...

به زن میگن mujer... موخر ...

به نظرم جالب بود ...تا الان 4 تا پیشنهاد بهم شده برای رفتن به کشورشون ... یکی استرالیا که خیلی خیلی سخته بورس گرفتنش ... یکی سوییس که تحقیق زیادی در موردش نکردم ... یکی آلمان که اونم به نظرم اکی بود و  یکی هم اسپانیا که اینم زیاد درموردش خونده بودم .... کانادا هم جای خیلی فوق العاده ای هست ولی من میخوام بتونم فاند بگیرم و کانادا فکر میکنم دانشگاهاش فاند ندارن ...

یه سری کلماتی که امروز یاد گرفتم رو مینویسم تا فراموش نکنم :

¡Hola  سلام


adiós  خداحافظ



escribir    نوشتن

come خوردن


bebida نوشیدن


escuela مدرسه .... اینم یکی از شباهت های دیگش با انگلیسی...




Cuidar de sí mismo

مراقب خودت باش

کوییدر دِ سی میزمو



Te amo

دوستت دارم

تِ آمو


به نظرم  جالب و خوب اومد ...

و البته بهم گفت برای IT هم خیلی خوبه اومدن به جاهایی مثل آلمان و اسپانیا

شوهر ماریا بهم گفت زندگی مثل یه کتاب میمونه که با سفر کردن و رفتن به جاهای مختلف صفحاتشو ورق میزنی ...

بهارکم آمد ...

پنجمین  روز بهار 96 هستش...

پنجمین روز از سال جدید ... پنجمین روز از آغاز تغییرات ...

زمستان با خودش پدربزرگمونو برد :(

سالمونو با لباس سیاه و غم شروع کردیم ... اما انشالله که ادامه ی سال با شادی و دل خوش باشه ...

بابایی دلمون برات خیلی تنگ میشه و امیدوارم الان آؤوم باشی و زجر نکشی  و درد نکشی و راحت باشی ... :(

چه برنامه هایی که برای عیدمون داشتم ولی دنیا با گرفتن یه عزیز ازمون  هیچ دلی برای شادی برامون نذاشت ...

امسال سال تغییره برام ...

امسال دوست دارم یک عشق واقعی و همیشگی را تجربه کنم ... شاید ازدواج کنم ...

عشق زیبا ترین نغمه ی زندگی هر کسی هست و من با تمام وجودم از خدا میخوام یه نابشو به زندگیم عطا کنه :)

یکی از آقایون خواستگارم هم ازدواج کرد :) ولی خب من و ایشون با هم زندگی خوبی نمیداشتیم ... و امیدوارم اینجا خوشبختی را تجربه کنه ...

خدای قشنگم راه درست رو بهم نشون بده ... منو توی مسیر خوب و خوشبختی بیشتر قرار بده ...

توی مسیر تعالی و پیشرفت بذارم ... و کمکم کن این ترم هم مثل ترم گذشته با موفقیت زیاد پشت سر بذارم ...

سال جدید کارگاه دوم و سوم صخره هم پشت سر گذاشتم ...



صعود سرآغاز زندگیست ...

من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
نازِ انگشتای بارون ِ تو باغم می کنه
میون جنگلا تاقم می کنه
تو بزرگی مثِ شب.
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی
مثِ شب.
خودِ مهتابی تو اصلاً، خودِ مهتابی تو.
تازه، وقتی بره مهتاب و
هنوز
شبِ تنها
باید
راه دوری رو بره تا دم ِ دروازة روز
مثِ شب گود و بزرگی
مثِ شب.
تازه، روزم که بیاد
تو تمیزی
مث شبنم
مث صبح.
...
مثِ برفائی تو.
تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه
مثِ اون قلة مغرور بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می خندی.

...

وای که چقدر از خوندن شعرای شاملو لذت میبرم وای که چقدر لذت بخشه وقتی توی یه جای آرومی بتونی شعرای قشنگ لذت بخش با خودت زمزمه کنی ... اونجا بهشته ...

حتما توی لیست کارهای نکردم حفظ کردن شعرای ناب رو هم میذارم ...

خیلی بدن درد ناشی از غافلگیری بدنم رو دارم . امروز صبح کلاس تداخلی داشتم که یکیشو اینقد درسش مهم و غیر قابل فهمه که نمیشه سر کلاس نرفت و اون یکی هم ارائه داشتم ... رفتم سر کلاس درس اولی و وسط کلاس رفتم سر کلاس دومی و ارائه دادم ، سومین ارائه ی این ترمم بود :)) آی اّم فعال !

بعدش هم که کلاس شبکه داشتم و خوب بود ! بعد از ناهار هم کلاس سنگ داشتیم و خوب بود خیلی راحت بالا میرفتم که خودم لذت میبردم ! بدن دردم هم ناشی از همونه ...

استادِ نامبرده در پست های پیشین استاد قهر کرده امروز باهام آشتی کرده گویا و خیلی از کارم خوشش اومد

احساس خیلی خوبی دارم احساس آزادی!

احساس رهایی.

دوست دارم برنامه ی حفظ شعرم رو از همین شعر اول پست شروع کنم .

پیش به سوی زندگی !



زندگی همین یک لحظه است قدر بدان !

امروز از صبح تا الان که ساعت 11:49 دقیقست تازه نیم ساعته که یکمی آروم دراز کشیدم البته اگه بخوام آروم دراز کشیدن رو بگم دو دقیقست و اگه بخوام دراز کشیدن خالی رو بگم نیم ساعت ...

صبح تا 2 دانشگاه بودم و وقتی رسیدم خونه 2 و نیم بود سریع ناهار خوردیم و با مامان و گروه کوهنوردیشون رفتیم کوه ، 1760 متر ارتفاع :)) دفعه اولم بود و چون صخره رو شروع کردم دوست دارم کوهم کار کنم ! خلاصه بلافاصله بعد کوه با خاله اینا رفتیم خونه ی خاله بزرگه عیادتش ...  و الان تازه برگشتیم ...

فردا درس تربین بدنی دارم و عزا گرفتم :)))

امروز توی کوه استاد سه تار گرامی رو دیدم و کمی با همدیگه سر این موضوع که چرا الکی باهام قهر کرده و کلاسامو کنسل کرده بحث کردیم  ولی خیلیییییییییییییی باهام اکی بود و من متعجب از اینکه چه مشکلی هست که حضوری اکی هست و غیر حضوری اکی نیست .

کفش اسپرت خریدم امروز توی کوه کفشام از ریخت افتاد :/

با اینکه عید قراره بریم بندر و قشم و ... ولی فعلا اینو خریدم تا بعد ببینم چی میشه

الانم خیلی خستم