خونمون ...
یار دوست داره خونه ی خودمون باشه یعنی خریده باشیمش ...
ولی من میگم همه که از اول همه چیز ندارن ... خب اون فکرای درست ومنطقی ای داره و شرایط کارشو میدونه و اینم میدونه که کارش جوری نیست که بتونیم هر ماه اجاره بدیم و باید از این بابت خیالمون راحت باشه یعنی یا خونه ی خودمون یا رهن ...
(قربونش برم که تا در موردش فکرای مثبت میکنم یهو ابراز وجود میکنه)
دیروز خاله زهره برای دومین بار بهم عود هدیه داد ، چون من خیلی عود دوست دارم و تقریبا داره کلکسیون عودم کامل میشه :))
عودایی که بهم داد عود بودا بود دو نوع مختلف و دو تاش خیلی کلفت مثل یه شاخه ی درخت میموند .
عودامو گذاشتم توی جعبه ی باقیه عود هام برای خونه ی خودم و یار ...
دیروز هم دو تا شاخه از گیاهای رونده ی مامان چیدم و توی آب گذاشتم به اسمهای خودم و یار ...
تا زمانی که بریم خونه ی خودمون حتما دو تا گلدون خوب شدن ...
همین کارای کوچیک بهم امید به آینده میده ...
و کائنات هم داره کار خودشو انجام میده ...
-----------------------------------------