حس خوب

بخند ، بذار همه بفهمند قوی تر از دیروزی

حس خوب

بخند ، بذار همه بفهمند قوی تر از دیروزی

حس خوب | آینده بینی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تو برام میمونی همیشه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بهارکم آمد ...

پنجمین  روز بهار 96 هستش...

پنجمین روز از سال جدید ... پنجمین روز از آغاز تغییرات ...

زمستان با خودش پدربزرگمونو برد :(

سالمونو با لباس سیاه و غم شروع کردیم ... اما انشالله که ادامه ی سال با شادی و دل خوش باشه ...

بابایی دلمون برات خیلی تنگ میشه و امیدوارم الان آؤوم باشی و زجر نکشی  و درد نکشی و راحت باشی ... :(

چه برنامه هایی که برای عیدمون داشتم ولی دنیا با گرفتن یه عزیز ازمون  هیچ دلی برای شادی برامون نذاشت ...

امسال سال تغییره برام ...

امسال دوست دارم یک عشق واقعی و همیشگی را تجربه کنم ... شاید ازدواج کنم ...

عشق زیبا ترین نغمه ی زندگی هر کسی هست و من با تمام وجودم از خدا میخوام یه نابشو به زندگیم عطا کنه :)

یکی از آقایون خواستگارم هم ازدواج کرد :) ولی خب من و ایشون با هم زندگی خوبی نمیداشتیم ... و امیدوارم اینجا خوشبختی را تجربه کنه ...

خدای قشنگم راه درست رو بهم نشون بده ... منو توی مسیر خوب و خوشبختی بیشتر قرار بده ...

توی مسیر تعالی و پیشرفت بذارم ... و کمکم کن این ترم هم مثل ترم گذشته با موفقیت زیاد پشت سر بذارم ...

سال جدید کارگاه دوم و سوم صخره هم پشت سر گذاشتم ...



صعود سرآغاز زندگیست ...

من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
نازِ انگشتای بارون ِ تو باغم می کنه
میون جنگلا تاقم می کنه
تو بزرگی مثِ شب.
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی
مثِ شب.
خودِ مهتابی تو اصلاً، خودِ مهتابی تو.
تازه، وقتی بره مهتاب و
هنوز
شبِ تنها
باید
راه دوری رو بره تا دم ِ دروازة روز
مثِ شب گود و بزرگی
مثِ شب.
تازه، روزم که بیاد
تو تمیزی
مث شبنم
مث صبح.
...
مثِ برفائی تو.
تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه
مثِ اون قلة مغرور بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می خندی.

...

وای که چقدر از خوندن شعرای شاملو لذت میبرم وای که چقدر لذت بخشه وقتی توی یه جای آرومی بتونی شعرای قشنگ لذت بخش با خودت زمزمه کنی ... اونجا بهشته ...

حتما توی لیست کارهای نکردم حفظ کردن شعرای ناب رو هم میذارم ...

خیلی بدن درد ناشی از غافلگیری بدنم رو دارم . امروز صبح کلاس تداخلی داشتم که یکیشو اینقد درسش مهم و غیر قابل فهمه که نمیشه سر کلاس نرفت و اون یکی هم ارائه داشتم ... رفتم سر کلاس درس اولی و وسط کلاس رفتم سر کلاس دومی و ارائه دادم ، سومین ارائه ی این ترمم بود :)) آی اّم فعال !

بعدش هم که کلاس شبکه داشتم و خوب بود ! بعد از ناهار هم کلاس سنگ داشتیم و خوب بود خیلی راحت بالا میرفتم که خودم لذت میبردم ! بدن دردم هم ناشی از همونه ...

استادِ نامبرده در پست های پیشین استاد قهر کرده امروز باهام آشتی کرده گویا و خیلی از کارم خوشش اومد

احساس خیلی خوبی دارم احساس آزادی!

احساس رهایی.

دوست دارم برنامه ی حفظ شعرم رو از همین شعر اول پست شروع کنم .

پیش به سوی زندگی !



زندگی همین یک لحظه است قدر بدان !

امروز از صبح تا الان که ساعت 11:49 دقیقست تازه نیم ساعته که یکمی آروم دراز کشیدم البته اگه بخوام آروم دراز کشیدن رو بگم دو دقیقست و اگه بخوام دراز کشیدن خالی رو بگم نیم ساعت ...

صبح تا 2 دانشگاه بودم و وقتی رسیدم خونه 2 و نیم بود سریع ناهار خوردیم و با مامان و گروه کوهنوردیشون رفتیم کوه ، 1760 متر ارتفاع :)) دفعه اولم بود و چون صخره رو شروع کردم دوست دارم کوهم کار کنم ! خلاصه بلافاصله بعد کوه با خاله اینا رفتیم خونه ی خاله بزرگه عیادتش ...  و الان تازه برگشتیم ...

فردا درس تربین بدنی دارم و عزا گرفتم :)))

امروز توی کوه استاد سه تار گرامی رو دیدم و کمی با همدیگه سر این موضوع که چرا الکی باهام قهر کرده و کلاسامو کنسل کرده بحث کردیم  ولی خیلیییییییییییییی باهام اکی بود و من متعجب از اینکه چه مشکلی هست که حضوری اکی هست و غیر حضوری اکی نیست .

کفش اسپرت خریدم امروز توی کوه کفشام از ریخت افتاد :/

با اینکه عید قراره بریم بندر و قشم و ... ولی فعلا اینو خریدم تا بعد ببینم چی میشه

الانم خیلی خستم