حس خوب

بخند ، بذار همه بفهمند قوی تر از دیروزی

حس خوب

بخند ، بذار همه بفهمند قوی تر از دیروزی

دارم پا به پای نرفتن صبوری میکنم

الان توی یه دنیای دیگم ، توی دنیایی افتادم که نمیتونم ازش خودمو بیرون بکشم و اینا همش اثرات خسته ام ، خسته با صدای خسرو شکیبایی بزرگوار و شعر سید علی صالحی!

دنیایی که یک طرفش کسی هست که برای من خیلی عزیزه و به دلیل خودشو ازم محروم کرده و من هم هیچ تلاشی برای حضورش نکردم چون من توی مسئله ای که مقصر نیستم دلیلی برای عذرخواهی نمیبینم...

کسی که عید سال 94 این مجموعه دکلمه رو بهم هدیه داد و کلی چیزهای دیگه !

کسی که بهم ساز زدن رو هدیه داد ...

کسی که کسب تجربه رو یاد داد ...

کسی که نترسیدن رو بهم یاد داد ...

واقعا نمیفهمم چرا و چجوری تونست اینقد بی رحمانه برخورد کنه ...

نمیدونم من جای اون شخص نیستم ...

کوه ها با همند و تنها

کوه ها باهمند و تنها ، همچون ما ، با همان تنهایان  (شاملو)

دیروز صخره نوردی کار کردیم ، سخته ولی حس خوبی بهم میده وقتی توی دل کوهی وقتی پایین یک کوهی که اینقد به نظرت صعود ازش سخته و بعد میتونی و صعود میکنی حس عالیه پیروزی به آدم دست میده :)

وقتی که اونجام میخوام رها بشم میخوام رها بشم از هر چیزی که منو روی زمین نگه میداره !

میخوام رها بشم از هر چیزی که باعث سنگینیم شده !

از همه ی کینه ها و غما و گله ها !

میخوام پر بشم از شادی ها خوبی ها خوشحالی ها !

خدای قشنگم خدای مهربونم  میخوام پیدات کنم و میدونم لازمش پیدا کردن خودمه و تمام تلاشمو میکنم و همه ی چیزا رو امتحان میکنم تا بتونم خودمو پیدا کنم :)

دیروز آقای مربی بهم گفت پتانسیلش رو داری تا بری برای مربی گری ! میگفت من میارمتون جاهای سخت تا بعد که برای مربی گری رفتین کوهو بخورین

انرژی میده خییلییییی و من از این بابت ازش راضیم البته خیلی دعوا هم میکنه ولی منو تا به حال دعوا نکرده چون شاگرد حرف گوش کنی هستم و مغروووووووور :))

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن / دور فلک درنگ ندارد شتاب کن

دومین چهارشنبه ی اسفند ماه 95 ! به سرعت برق و باد یکسال دیگه هم گذشت و کمتر از بیست روز به سال 96 مونده ! سالی که امیدوارم برای همه پر از خیر و برکت باشه و توی سالهای زندگیمون از لحاظ ارامش ، خیر و برکت بولد باشه .

یکساعت دیگه به شروع کلاسم مونده و من توی اتاقم نشستم و با آرامش هرچه تمام تر تایپ میکنم :) اینم از مزایای نزدیک بودن به دانشگاه .

این ترم ترم فوق العاده شلوغی دارم ، فوق العاده شلوغ و پر برنامه ! در حدی که گاهی میترسم ولی چون به توانایی های خودم ایمان دارم و هم چنین لطف خدای قشنگم ترس برام مسخره میشه !!!

(صدای چرخوندن کلید توی در !) مامان خانوم بعد از پیاده روی صبحگاهانه اش تشریف فرما شدن ! و منی که امروز تا ساعت 6 عصر توی دانشگاه باید باشم ناهار ندارم :))

البته که وظیفه  ی مامان خانوم نیست و همین حضورش کنار ما مایه ی شادی ماست :)

کلی جزوه اطرافمه :( کلی درس خوندنی

و یک عیدی که باید بر تنبلی غلبه کنم و درس بخونم ...

از عید سال گذشته چیز زیادی یادم نمیاد و پر رنگ ترین اتفاق توی ذهنم باغ آلاچیق ، قلیون و میس افه و قرار گذاشتیم که امسالم همون صحنه رو باز برای خودمون بسازیم :)

+ اینقد جدیدا تمرکزم روی یادگیری زبان انگلیسیه که وقتی میخوام جمله ای رو بنویسم مغزم اول انگلیسیشو صادر میکنه :))

+ باید برم آ»اده ی رفتن بشم

+ خدایا عاشقتم و میدونم امروز بهترین اتفاقها برام رقم میخوره :)


امروز زندگی ام را عاشقانه نوشتم !

جدیدا زود به زود احتیاج به نوشتن پیدا میکنم ، این میتونه تبعات فاصله گرفتنم از وبلاگ نویسی و احساس نویسی باشه ...

از زمانی که خوندن و نوشتن یاد گرفتم همیشه و همیشه و همیشه اینو میگفتم که واااای خدا را شکر که کلمات هستن که حروف هستن که من توانایی خوندن و نوشتن دارم...واقعا آرامش بخش ترین و در عین حال لذت بخش ترین کاری هست که تا به حال شناختم .

دیروز و امروز دو روز پر تجربه ی زندگی بود ! دو روزی که برای اومدنشون احساس خوشحالی داشتم  ! تسهیلگر تیمی بودم که فوق العاده شر و پر سرو صدا و شیطون بودن ! بچه هایی که پر انرژی بودن و این انرژیشون منو سر شوق میاورد ! بچه هایی که با هم حرف میزدن و من مجبور بودم برای ساکت کردنشون صدامو بالا ببرم ! با همه ی اینا همدل بودم باهاشون !

بچه هایی که شاید هر کدوم 2-3 سالی از من کوچیکتر بودن ولی دلهای بزرگی داشتن. ایده های بزرگی داشتن و عالی بودن !

تیم شلوغ و پر سرو صدای من تونست رتبه ی سوم رویداد رو کسب کنه و این هم برای منی که اولین تجربه ی تسهیلگریم بود و هم برای خودشون که اولین تجربه ی استارتاپی شون بود احساس رضایت به همراه داشت ...

در جریان رویداد منتور هایی داشتیم که خیلی خیلی خوب بودن و شاید میشه گفت عملکردشون رضایت بخش تر از سالهای پیش بود . همه چیز خیلی عالی پیش رفت و واقعا دو روز خیلی عالی داشتیم و خیلی به من و بچه های تیمم خوش گذشت و همه چیز عالی بود .

بعد از رویداد هم تا خونه زیر بارون قدم زدم ، بارون تقریبا تند بود ولی هوا فوق العاده عالی بود ! خدای قشنگم  شکرت بابت این مهربونیت ! 

درسته که موش آب کشیده شدم ولی بعضی اتفاقا تحملشون به تجربه ی یک سری حس های خوب می ارزه !

....

+ از یک رفتار خودم امشب و بعد از رفتن به خونه خاله خوشحال نیستم ! اگر کسی رفتار بدی باهات میکنه که خودت میگی طرف ضعیفه پس تو باهاش مثل همیشه رفتار کن تا تو ضعیف نباشی !!!


آغاز اسفند

اسفندِ زیبا هم شروع شد ... یعنی کم کم باید منتظر حس و حال عید نوروز باشیم ، منتظر ماهی گلی های کنار مغازه ها ، فروشنده های کنار خیابونی که سبزه و هفت سین میفروشن ! هر چی به شب عید نزدیک تر میشیم شور و حال مردم و بدو بدو هاشون زیاد میشه ... دیگه اونموقعست که ماهی فروشا هم کارشون بیشتر از هر زمان دیگه ای رونق میگیره ...

امیدوارم  اطرافیانم تا همیشه این حال و هوا رو داشته باشن ...

توی این یک هفته بعد ازمدتها فیلم سینمایی ایرانی دیدم ، البته خیلیییییییی فیلم دیدم ! فروشنده ، آبنبات چوبی ، من ، امکانِ مینا و سایه های موازی !

فیلم فروشنده که به نظرم مثل همه ی فیلم های آقای فرهادی داستان جالب و فیلمبرداری خاصی داشت ، اما مسئله ای که هست اینه که جریان و حس و حالی که فیلم به آدم میده مثل باقی فیلم های آقای فرهادی هستش.

فیلم آبنبات چوبی هم داستان فوق العاده غم انگیزی داشت ، یه جور اعتماد بیجا ، یه جور فریب ... بعد از فیلم خشم و هیاهو و احساس گندی که نسبت به آدما پیدا کردم تصمیم داشتم دیگه فیلمی در این راستا نبینم (فیلمی که باعث بی اعتمادیم نسبت به آدما بشه و مجددا احساس بدی نسبت به ازدواج پیدا کنم ) ! ولی گاهی بد نیست که به این فیلما به چشم تجربه های دیگران نگاه کنیم .

فیلم من با بازی لیلا حاتمی عزیزم ! زیاد دوست نداشتم و به نظرم چیزی بهم اضافه نکرد .

امکان مینا ، فیلمی که برمیگرده به زمان انقلاب و زندگی یک زن و شوهر عاشق و اتفاقات بعدش ! داستان جالبی داشت تقریباااا!

و فیلم سایه های موازی ! که به نظرم یکی از اتفاقاتی که به وفور توی زندگی های مشترک آدما میفته رو نشون داده بود ." وقتی طرفتو از دست میدی تازه میفهمی که چقدر بودنش حیاتیه".

آخر این هفته رویداد از ایده تا اجرای دانشگاهمونه و من به عنوان تسهیل گر بخش هستم و الان مشغول تماشای ویدیوی  lean startup canvas بودم که برای استراحت یرس به اینجا زدم . از ویدیو نکاتی رو که فکر میکنم به اعضای تیمم کمک میکنه رو یادداشت میکنم ! امسال اولین باری هست که به عنوان تسهیل گر توی رویداد هستم ، دو سال پیش به عنوان شرکت کننده وارد شدم سال قبل عضوی از برگزار کنندگان رویداد بودم و امسال هم تسهیل گر !

خوشحالم که چیزی رو تجربه میکنم که قبلا تجربه اش نکردم اصلا برام مهم نیست که این موضوع چقدر چیز پیش پا افتاده ای هست ، تنها چیزی که بهم حس خوب میده اینه که من کاری رو در جایگاهی قرار میگیرم که قبلا نبودم .

من تمام تواناییم رو میذارم و تمام تلاشمو میکنم نه برای رسیدن به موفقیت و از بچه های آینده ی تیمم هم همین درخواست رو دارم ...

برم سراغ ادامه ی ویدئو و کمی درس خوندن !

میتونید ویدئویمدل بوم ناب رو اینجا ببینید :)