-
حس خوب خانواده ی زایا
1398/08/07 12:05
-
خدایا متشکرم که بهترین ها را در زندگیمان داریم .
1398/08/07 11:13
خدای مهربانم سپاس گزارم که اینقدر همه چیز عالیه ... من و یار با عالی ترین حس وا حال دنیا هستیم و داریم با قدرت ادامه میدیم ... کنار هم آرومیم و زندگیمون داره پا میگیره با تلاش های ما ... حالم بهترینه .... خیلی خیلی خوشحالم ... من ویار بهترین زوجی هستیم که تا به امروز دیدم ... عالی ترین ، آروم ترین و پر تلاش ترین برای...
-
جانم فدای عاشقی
1398/06/04 12:15
حالمان خوب است ، خوب برای حال ما کم هست حال ما خوب نیست عالیه . زندگی بروفق مراد میره جلو و ازش راضی هستم ، خیلی خوشحالم که اینهمه کنار هم خوب و متناسبیم . با تو دل مرا به شهر تازه میبرد روزی دگر در اتشی سالی دگر به خامشی بار دگر فرامشی واو نهان کینه ات بشکن سکوت سینه ات توی نوایندگی سه تار به جاهای خوبی رسیدم و قطعا...
-
حس خوب | آینده بینی
1397/11/24 00:36
-
حس خوب | آینده بینی
1397/03/27 22:53
-
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
1397/03/27 22:29
ساعت 10 و 24 دقیقه شب ، 27 خرداد ماه 1397 مشغول خوندن کتاب از خوب به عالی از جیم کالینز بودم ، کتاب فوق العاده ای که توضیح میده چجوری بعضی از شرکتها میتونن خودشون رو به موقعیت عالی ارتقا بدن و وجه تمایزشون با شرکتهای هم تراز چیه ؟ کتاب خیلی خوبی هست به نظرم که من به تازگی شروع به خوندنش کردم امروز صبح جلسه ی هشتم کلاس...
-
حس خوب | آینده بینی
1397/03/18 00:46
-
[ بدون عنوان ]
1397/03/18 00:14
بعد از مدتها مشغله یکمی فرصت پیدا کردم . امروز عصر یکی دو ساعت بعد از اومدن من مهمونا رفتن ... یکمی به زندگی سابقم برگشتم ... اینقد همیشه تنهاییم وقتی مهمون زیاده یا دورم یکمی شلوغه برام عجیب غریبه و یکمی اذیتم خدایا شکرت که اینقد همه چیزو توی زندگیم رو به راه کردی ... از همه چییییی... فردا کارگاه صخرمه قبل از رفتنم...
-
آینده بینی
1397/02/21 23:44
-
این لحظه بهترین لحظه ی زندگی منه !
1397/02/21 23:20
سلام ! بی مقدمه میخوام حرف بزنم ! از حس خوبم بگم از اینکه توی بهترین ماه سالیم ! توی ماه من! اردیبهشت دوست داشتنی من ! من عاشق این ماهم و برام زیباترین لحظه ی ساله ! البته اینکه خودمم اردیبهشتی هستم خیلی بی تاثیر نیست توی عشقم به این ماه خدای مهربون و قشنگم شکرت که من اینقد حس و حالم خوبه ، که در نعمت رو به روم باز...
-
تو برام میمونی همیشه
1396/09/09 15:38
-
[ بدون عنوان ]
1396/08/15 22:21
اشک میریزم ونمیتونم متوقفشون کنم ... اشک میریزم ولی تو نیستی که ببینی ... تو نیستی که ببینی تو نیستی که ببینی ... چرا نباید باشی که اشک ریختنمو ببینی ... چرا نباید باشی که ببینی که دختری که تو رو با رفتنش تهدید میکنه حتی تصور جدایی از تو هم داغونش میکنه ... چرا نیستی که ببینی ؟ خدا جونم چرا اینقد منو بی صبر و تحمل...
-
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
1396/08/01 09:20
الان که پست قبل رو خوندم به یک ماه و نیم پیش برمیگرده اون روزی که رفتیم صحبت کنیم و من با موضع جدایی رفتم و در نهایت جفتمون پیروز شدیم . اون نذاشت جدا بشیم و من قول تموم چیزایی که باید وجود داشته باشه رو ازش گرفتم ... اون فهمید این کمال طلبی افراطیش مشکل بزرگیه و قول داد روی خودش کار کنه برای از بین بردنش ، تلاش کنه...
-
و عشق ، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ، مرا رساند به امکان پرنده شدن...
1396/06/06 13:22
لبریز از حرفم اما نمیتونم چیزی بگم ، نمیتونم حرفی بزنم ... انگار مهر سکوت نشسته روی لبهام در صورتی که نیاز دارم به جیغ زدن و فریاد زدن ... فردا احتمالا قرارم با یار هست ، قراری که شاید آخرین ملاقات باشه یا اینکه نه ولی مطمئنا تصمیمات مهمی توش گرفته میشه ... واقعا نمیدونم حالم رو چجوری توصیف کنم ، میشینم فکر میکنم و...
-
خاطرات با هم بودنمان
1396/04/22 15:17
-
مقدماتی برای خونه ی عاشقونمون
1396/04/22 15:16
خونمون ... یار دوست داره خونه ی خودمون باشه یعنی خریده باشیمش ... ولی من میگم همه که از اول همه چیز ندارن ... خب اون فکرای درست ومنطقی ای داره و شرایط کارشو میدونه و اینم میدونه که کارش جوری نیست که بتونیم هر ماه اجاره بدیم و باید از این بابت خیالمون راحت باشه یعنی یا خونه ی خودمون یا رهن ... (قربونش برم که تا در...
-
جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه ی درّ
1396/04/22 11:41
22 تیرماه سال 1396 از امروز برنامه ریزی میکنم برای کنکور ارشدم و اینکه خواندن رو جدی تر و بهتر از قبل آغاز کنم . یار ... همچنان با هم به هیچ نتیجه ای نرسیدیم ولی خب رابطه مجددا جون گرفته ... نه مثل یه گیاه شاداب ... مثل یه گیاهی که مدتها آب نخورده بوده و الان کم کم و به مرور باید شادابی همیشگیش رو به دست بیاره ... به...
-
خاطرات ممنوعه !
1396/03/26 11:08
دوست داشتن و عشق در اوج زیبایی بی رحمن ! من کنار اومدم با خودم ، با تمام شدن این رابطه کنار اومدم ! چرا تو کنار نیومدی؟! چرا هر بار که میای به سمتم منو به آتیش میکشی؟! چرا وقتی خودت خواستی روی تمام عشق و دوست داشتنم خاک بریزم ، خودت برمیگردی و میگی چی شد ؟ چرا ؟؟! تو خودت خواستی !! "همه گوشمو پر میکنن که دیگه...
-
صدای مرا میشنوی؟!
1396/03/22 21:31
صدای موسیقی از توی اتاقش میاد ... گاهی بهم میگه وقتی نیستی که برام ساز بزنی انگار یه چیزی کم دارم . به حرفش میخندم و میگم به خاطر همینه که همیشه از توی اتاق کارت صدای موسیقی سنتی میاد ؟! "دارم غم جانکاهی شبهای سیاهی دور از رخ ماهی " مشغول آشپزی هستم و همزمان توی تلگرام به پیام چند تا از شاگردام هم جواب میدم...
-
ز من نگارم
1396/02/17 09:06
خواننده: شجریان شاعر: محمدتقی بهار آهنگساز: درویشخان دستگاه: دستگاه ماهور متن ترانه: زمن نگارم ، عزیزم ، خبر ندارد بهحال زارم ، حبیبم ، نظر ندارد خبر ندارم من ، از دل خود دل من از من ، عزیزم ، خبر ندارد دل من از من ، عزیزم ، خبر ندارد .................... کجا رود دل عزیز من آخ که دلبرش نیست کجا رود دل عزیز من آخ که...
-
ز دست محبوب
1396/02/17 09:05
خواننده: شجریان شاعر: غلامرضا خانرئیس آهنگساز: غلامرضا خانرئیس دستگاه: دستگاه ماهور زدست محبوب ، ندانم چونکنم زدست محبوب ، ندانم چونکنم وزهجر رویش ، دیده جیحونکنم وزهجر رویش ، دیده جیحونکنم زدست محبوب ، ندانم چونکنم زدست محبوب ، ندانم چونکنم وزهجر رویش ، دیده جیحونکنم وزهجر رویش ، دیده جیحونکنم...
-
صفحات کتاب زندگی ات را ورق بزن
1396/01/25 10:23
جمعه هست و اواخر فروردین ماه به سر میبریم ... فردا امتحان تجارت الکترونیک دارم و همزمان مشغول آماده کردن سفارش نقاشی مشتری هم هستم ، باید تا دوشنبه حاضر و آماده باشه ... سبک امپرسیونیسم و این طرح واقعا سخته ولی خب تابلوش ابعاد کوچیکی داره ... 50*60 هست و زود تر آماده میشه ... ساعت 11 هم برنامه ی طبیعت گردی داریم با...
-
بهارکم آمد ...
1396/01/05 13:22
پنجمین روز بهار 96 هستش... پنجمین روز از سال جدید ... پنجمین روز از آغاز تغییرات ... زمستان با خودش پدربزرگمونو برد :( سالمونو با لباس سیاه و غم شروع کردیم ... اما انشالله که ادامه ی سال با شادی و دل خوش باشه ... بابایی دلمون برات خیلی تنگ میشه و امیدوارم الان آؤوم باشی و زجر نکشی و درد نکشی و راحت باشی ... :( چه...
-
صعود سرآغاز زندگیست ...
1395/12/17 22:44
من باهارم تو زمین من زمینم تو درخت من درختم تو باهار نازِ انگشتای بارون ِ تو باغم می کنه میون جنگلا تاقم می کنه تو بزرگی مثِ شب. اگه مهتاب باشه یا نه تو بزرگی مثِ شب. خودِ مهتابی تو اصلاً، خودِ مهتابی تو. تازه، وقتی بره مهتاب و هنوز شبِ تنها باید راه دوری رو بره تا دم ِ دروازة روز مثِ شب گود و بزرگی مثِ شب. تازه، روزم...
-
زندگی همین یک لحظه است قدر بدان !
1395/12/16 00:38
امروز از صبح تا الان که ساعت 11:49 دقیقست تازه نیم ساعته که یکمی آروم دراز کشیدم البته اگه بخوام آروم دراز کشیدن رو بگم دو دقیقست و اگه بخوام دراز کشیدن خالی رو بگم نیم ساعت ... صبح تا 2 دانشگاه بودم و وقتی رسیدم خونه 2 و نیم بود سریع ناهار خوردیم و با مامان و گروه کوهنوردیشون رفتیم کوه ، 1760 متر ارتفاع :)) دفعه اولم...
-
دارم پا به پای نرفتن صبوری میکنم
1395/12/13 19:12
الان توی یه دنیای دیگم ، توی دنیایی افتادم که نمیتونم ازش خودمو بیرون بکشم و اینا همش اثرات خسته ام ، خسته با صدای خسرو شکیبایی بزرگوار و شعر سید علی صالحی! دنیایی که یک طرفش کسی هست که برای من خیلی عزیزه و به دلیل خودشو ازم محروم کرده و من هم هیچ تلاشی برای حضورش نکردم چون من توی مسئله ای که مقصر نیستم دلیلی برای...
-
کوه ها با همند و تنها
1395/12/13 10:54
کوه ها باهمند و تنها ، همچون ما ، با همان تنهایان (شاملو) دیروز صخره نوردی کار کردیم ، سخته ولی حس خوبی بهم میده وقتی توی دل کوهی وقتی پایین یک کوهی که اینقد به نظرت صعود ازش سخته و بعد میتونی و صعود میکنی حس عالیه پیروزی به آدم دست میده :) وقتی که اونجام میخوام رها بشم میخوام رها بشم از هر چیزی که منو روی زمین نگه...
-
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
1395/12/11 09:04
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن / دور فلک درنگ ندارد شتاب کن دومین چهارشنبه ی اسفند ماه 95 ! به سرعت برق و باد یکسال دیگه هم گذشت و کمتر از بیست روز به سال 96 مونده ! سالی که امیدوارم برای همه پر از خیر و برکت باشه و توی سالهای زندگیمون از لحاظ ارامش ، خیر و برکت بولد باشه . یکساعت دیگه به شروع کلاسم مونده و من توی...
-
گرامافون
1395/12/10 22:26
یکی از فانتزیام گوش دادن به صدای بنان با گرامافونه! یعنی یه صحنه ای هست که یه روزی میبینمش ، که من توی خونه ی پر مهر و عطوفتم در حال رفتن به آشپزخونه برای آماده کردن عصرونه هستم و صدای بنان از گرامافون پخش میشه (الان هم داره از لپتاپم پخش میشه اما این کجا و آن کجا ؟!) "تو ای نازنین که جان پروری ، " میرسم به...
-
امروز زندگی ام را عاشقانه نوشتم !
1395/12/06 00:45
جدیدا زود به زود احتیاج به نوشتن پیدا میکنم ، این میتونه تبعات فاصله گرفتنم از وبلاگ نویسی و احساس نویسی باشه ... از زمانی که خوندن و نوشتن یاد گرفتم همیشه و همیشه و همیشه اینو میگفتم که واااای خدا را شکر که کلمات هستن که حروف هستن که من توانایی خوندن و نوشتن دارم...واقعا آرامش بخش ترین و در عین حال لذت بخش ترین کاری...