حس خوب

بخند ، بذار همه بفهمند قوی تر از دیروزی

حس خوب

بخند ، بذار همه بفهمند قوی تر از دیروزی

این لحظه بهترین لحظه ی زندگی منه !

سلام !

بی مقدمه میخوام حرف بزنم !

از حس خوبم بگم از اینکه توی بهترین ماه سالیم ! توی ماه من! اردیبهشت دوست داشتنی من ! من عاشق این ماهم و برام زیباترین لحظه ی ساله !

البته اینکه خودمم اردیبهشتی هستم خیلی بی تاثیر نیست توی عشقم به این ماه

خدای مهربون و قشنگم شکرت که من اینقد حس و حالم خوبه ، که در نعمت  رو به روم باز کردی !

خدا جونم مرسی که الان توی شرایطی هستم که واقعا دوستش دارم ! اینکه توی دو جای مختلف شاغل شدم و هیچ لحظه ی تلف شده ای ندارم و هر دوتا شغلم علاوه بر اینکه یک شغل هست ، جایی برای بالابردن دانش خودمم هست !

خدایا شکرت که صبح که میزنم بیرون ، تا شب که برمیگردم خونه وقتم به بطالت نمیگذره !

خیلی حالم خوبه از پولو حس خوبی که به زندگیم سرازیر شده !

خیلی خوشحالم که همه چیز توی زندگیم توی جای درست خودش قرار گرفته و چیزای اشتباه هم به مرور در حال تغییر هست تا به جای درستش منتقل بشه

خدایا عاشقتممممممممممممممممممم همین

جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه ی درّ

22 تیرماه سال 1396

از امروز برنامه ریزی میکنم برای کنکور ارشدم و اینکه خواندن رو جدی تر و بهتر از قبل آغاز کنم .

یار ... همچنان با هم به هیچ نتیجه ای نرسیدیم  ولی خب رابطه مجددا جون گرفته ... نه مثل یه گیاه شاداب ... مثل یه گیاهی که مدتها آب نخورده بوده و الان کم کم و به مرور باید شادابی همیشگیش رو به دست بیاره ...

به خدا سپردم همه چیزو و از خودش میخوام کارهامونو جلو ببره ...

یار همش سر کاره و وقتی هم برسه خونه خسته و خواب ...

وقتی با هم زندگی کنیم میدونم این حجم کار سخته ولی همین که میدونم انتظار کشیدنام برای برگشتش به خونه نتیجه داره و وقتی برگشت میاد پیش خودم و دلتنگیم تموم میشه ...

خودشم میدونه وقتی از سر کار برگرده جایی که من منتظرشم خیلی براش شیرین تر و لذت بخش تره ها ولی امان از این افکار و ترسهاش ..

من تا الان خیلی اذیتش کردم یعنی نمیتونستم تحمل کنم این خستگی هاشو ، اینکه بی توجهی هاشو ....

ولی از دیروز تصمیم گرفتم غرررررر زدن رو تعطیل کنم و بشم یه خانوم خوب و قرررررری ...

من امیدوارم ! من امیدم به خداست ... امیدوارم  و حس خوبی دارم و انرژی مثبتی دارم ...

من به خدا گفتم خداجونم اگه ما قسمت هم نیستیم و اصلا نشدنیه دیگه راه برگشتی برامون نذار ولی گذاشت ....

پس حتما یه خیری توشه ... پس حتما شدنیه ... فقط به صبوری و تحمل من نیاز داره ....

من صبورم ، من تحمل میکنم ... چون دوستش دارم ...

وقتی هم بیفتم توی درس خوندن درک میکنم مشغله های  یار رو ...

زبانمم در کنارش میخونم  تا مقدمات رفتنمون هم انجام بشه ...

من حالم خوبه در کنارش و جز اون کسی دیگه رو نمیخوام ...

درسته که بهش میگم من میخوام ازدواج کنم و این حرفا ولی خدا شاهده که همش لجبازیه و خودمم میدونم هیچ کسی برام اون نمیشه و نشده ...