حس خوب

بخند ، بذار همه بفهمند قوی تر از دیروزی

حس خوب

بخند ، بذار همه بفهمند قوی تر از دیروزی

امروز زندگی ام را عاشقانه نوشتم !

جدیدا زود به زود احتیاج به نوشتن پیدا میکنم ، این میتونه تبعات فاصله گرفتنم از وبلاگ نویسی و احساس نویسی باشه ...

از زمانی که خوندن و نوشتن یاد گرفتم همیشه و همیشه و همیشه اینو میگفتم که واااای خدا را شکر که کلمات هستن که حروف هستن که من توانایی خوندن و نوشتن دارم...واقعا آرامش بخش ترین و در عین حال لذت بخش ترین کاری هست که تا به حال شناختم .

دیروز و امروز دو روز پر تجربه ی زندگی بود ! دو روزی که برای اومدنشون احساس خوشحالی داشتم  ! تسهیلگر تیمی بودم که فوق العاده شر و پر سرو صدا و شیطون بودن ! بچه هایی که پر انرژی بودن و این انرژیشون منو سر شوق میاورد ! بچه هایی که با هم حرف میزدن و من مجبور بودم برای ساکت کردنشون صدامو بالا ببرم ! با همه ی اینا همدل بودم باهاشون !

بچه هایی که شاید هر کدوم 2-3 سالی از من کوچیکتر بودن ولی دلهای بزرگی داشتن. ایده های بزرگی داشتن و عالی بودن !

تیم شلوغ و پر سرو صدای من تونست رتبه ی سوم رویداد رو کسب کنه و این هم برای منی که اولین تجربه ی تسهیلگریم بود و هم برای خودشون که اولین تجربه ی استارتاپی شون بود احساس رضایت به همراه داشت ...

در جریان رویداد منتور هایی داشتیم که خیلی خیلی خوب بودن و شاید میشه گفت عملکردشون رضایت بخش تر از سالهای پیش بود . همه چیز خیلی عالی پیش رفت و واقعا دو روز خیلی عالی داشتیم و خیلی به من و بچه های تیمم خوش گذشت و همه چیز عالی بود .

بعد از رویداد هم تا خونه زیر بارون قدم زدم ، بارون تقریبا تند بود ولی هوا فوق العاده عالی بود ! خدای قشنگم  شکرت بابت این مهربونیت ! 

درسته که موش آب کشیده شدم ولی بعضی اتفاقا تحملشون به تجربه ی یک سری حس های خوب می ارزه !

....

+ از یک رفتار خودم امشب و بعد از رفتن به خونه خاله خوشحال نیستم ! اگر کسی رفتار بدی باهات میکنه که خودت میگی طرف ضعیفه پس تو باهاش مثل همیشه رفتار کن تا تو ضعیف نباشی !!!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.